b3da

شعر

b3da

شعر

عاشقی

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۱۱ ب.ظ
عاشقی محنت بسیار کشید
تا لب دجله به معشوقه رسید

نشده از گل رویش سیراب
که فلک دسته گلی داد باب

نازنین چشم بشط دوخته بود
فارغ از عاشق دل سوخته بود

گفت وه وه چه گل رعنا ئیست
 لایق دست چو من زیبائیست

زین سخن عاشق معشوقه پرست
جست در آب چو ماهی از شست

خوانده بود این مثل آنمایهء ناز
که نکویی کن و در آب انداز

باری آن عاشق بیچاره چو بط
دل بدریا زد و افتاد بشط

دید آبیست فراوان ودرست
بنشاط آمد ودست از جان شست

دست وپایی زد و گل را بربود
سوی دلدارش پر تاب نمود

گفت کای آفت جان سنبل تو
ما که رفتیم بگیر این گل تو

بکنش زیب سر ای دلبر من 
 یاد آبی که گذشت از سر من

جز برای دل من بوش مکن
عاشق خویش فراموش مکن

خود ندانست مگر عاشق ما 
 که ز خوبان نتوان جست وفا

عاشقان را همه گر آب برد
 خوبرویان همه را خواب برد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۱۴
محمد سیفی

ایرج میرزا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی