b3da

شعر

b3da

شعر

پوپک

دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۳۴ ب.ظ

چون پوپکی که می رمد از زردی غروب

تا از دیار شب بگریزد به شهر روز،

خورشید هم گریخته است از دیار شب

اما پرش به خون شفق می خورد هنوز

 

من نیز پوپکم

من نیز از غروب غم بی امید خویش

خواهم که رو کنم به تو، ای صبح دلفروز

اما شب است و دفتر زرکوب آسمان

با آن خطوط میخی و ریز ستاره ها

از هم گشوده است و ورق می خورد هنوز

 

من پوپکم، گریخته از سرنوشت خویش

خونین شده ست کاکلم از پنجه ی عقاب

این پنجه، تاج بخت من از سر ربوده است

رنگین شده ست بال من از خون آفتاب

 

در چشم من، غبار شب و دانه های شن

پر کرده جای خواب فراموش گشته را

من پوپکم، گریخته از سرزمین خویش

در پشت سر گذاشته یاد گذشته را

 

اکنون شکسته بال تر از مرغ آفتاب

از بیم شب به سوی تو پرواز می کنم

ای آن که در نگاه تو خورشید خفته است

پرواز را به نام تو آغاز می کنم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۹
محمد سیفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی