b3da

شعر

b3da

شعر

کردی خرکی به کعبه گم کرد

در کعبه دوید و اشتلم کرد

کاین بادیه را رهی دراز است

گم گشتن خر ز من چه رازست

این گفت و چو گفت باز پس دید

خر دید و چود دید خر بخندید

گفتا خرم از میانه گم بود

وایافتنش به اشتلم بود

گر اشتلمی نمی زد آن کرد

خر می شد و بار نیز می برد

این ده که خصار بیهشان است

اقطاع ده زبون کشان است

بی شیر دلی به سر نیاید

وز گاو دلان هنر نیاید

ساقی می ناب در قدح ریز

آبی بزن آتشی بر انگیز

آن می که چو روی سنگ شوید

یاقوت ز روی سنگ روید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۱۹
محمد سیفی

روز خوش عمر به شب خوش رسید

خاک به باد آب به آتش رسید

صبح بر آمد چه شوی مست خواب

کز سر دیوار گذشت آفتاب

بگذر ار این پی که جهانگیریست

حکم جوانی مکن این پیریست

خشک شد آن دل که ز غم ریش بود

کان نمکش نیست کزین پیش بود

شیفته شد عقل و تبه گشت رای

آبله شد دست و ز من گشت پای

با تو زمین را سر بخشایش است

پای فرو کش گه آسایش است

نیست در این پاکی و آلودگی

خوشتر از آسودگی آسودگی

چشمه مهتاب تو سردی سردی گرفت

لاله سیراب تو زردی گرفت

.......




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۰۴
محمد سیفی

در خواب بدم مرا خردمندی گفت

کز خواب کسی را گل شادی نشکفت

کاری چه کنی که با اجل باشد جفت

می خور که به زیر خال خواهی خفت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۵ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۲۷
محمد سیفی