کردی خرکی به کعبه گم کرد
در کعبه دوید و اشتلم کرد
کاین بادیه را رهی دراز است
گم گشتن خر ز من چه رازست
این گفت و چو گفت باز پس دید
خر دید و چود دید خر بخندید
گفتا خرم از میانه گم بود
وایافتنش به اشتلم بود
گر اشتلمی نمی زد آن کرد
خر می شد و بار نیز می برد
این ده که خصار بیهشان است
اقطاع ده زبون کشان است
بی شیر دلی به سر نیاید
وز گاو دلان هنر نیاید
ساقی می ناب در قدح ریز
آبی بزن آتشی بر انگیز
آن می که چو روی سنگ شوید
یاقوت ز روی سنگ روید