b3da

شعر

b3da

شعر

 

باز هجر یار دامانم گرفت

باز دست غم گریبانم گرفت

چنگ در دامان وصلش می‌زدم

هجرش اندر تاخت، دامانم گرفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۰۹
محمد سیفی

مست خراب یابد هر لحظه در خرابات

گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات

خواهی که راهٔابی بی‌رنج بر سر گنج

می‌بیز هر سحرگاه خاک در خرابات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۰۸
محمد سیفی

دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات

فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات

از خانقاه رفته، در میکده نشسته

صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۰۷
محمد سیفی

ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازه ی جهان

آواره مانده از وزش بادهای سرد

بر شاخ خیزران

بنشسته است فرد،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۴۱
محمد سیفی

تو را من چشم در راهم شباهنگام

که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

تو را من چشم در راهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۴۰
محمد سیفی

ما چون دو دریچه، روبه روی هم،

آگاه ز هر بگوی و مگوی هم.

هر روز سلام و پرسش و خنده،

هر روز قرار روز آینده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۳۸
محمد سیفی

 

خانه ام آتش گرفته ست، آتشی جان سوز.

هر طرف می سوزد این آتش

پرده ها و فرش ها را، تارشان با پود.

من به هر سو می دوم گریان،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۳۶
محمد سیفی

چون پوپکی که می رمد از زردی غروب

تا از دیار شب بگریزد به شهر روز،

خورشید هم گریخته است از دیار شب

اما پرش به خون شفق می خورد هنوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۳۴
محمد سیفی

پیکرتراش پیرم و با تیشه ی خیال

یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام

تا در نگین چشم تو نقش هوس نهم

ناز هزار چشم سیه خریده ام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۳۳
محمد سیفی

 

از برون آمد صدای باغبان                               گفت کو ارباب کارش داشتم

از درون گفتم که این جایم بگو                          گفت هرجا هرچه باید کاشتم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۳۲
محمد سیفی